- وافر بودن (فَ بُ دَ)
فراوان بودن. بسیار بودن. کثرت. متوافر بودن
معنی وافر بودن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(غَ مَ وَ دَ)
لغت نامه دهخدا
عقب ماندن. دنبال ماندن:
ره راست رو تا به منزل رسی
تو بر ره نه ای زین قبل واپسی.
سعدی (بوستان)
ره راست رو تا به منزل رسی
تو بر ره نه ای زین قبل واپسی.
سعدی (بوستان)
(نَ / نِ نَ / نِ شُ دَ)
لغت نامه دهخدا
حالت غفلت و بی خبری داشتن. غافلی:
غافل بودن نه ز فرزانگیست
غافلی از جملۀ دیوانگیست.
نظامی
غافل بودن نه ز فرزانگیست
غافلی از جملۀ دیوانگیست.
نظامی
(کَ دَ)
لغت نامه دهخدا
توانستن. توانا بودن. توانائی داشتن، مسلّط بودن: و عقل مرد را به هشت خصلت بتوان شناخت... هفتم بر زبان خویش قادر بودن. (کلیله و دمنه)
(خَ لَ فِ کَ شُ دَ)
لغت نامه دهخدا
پاکیزه بودن. بی غل و غش بودن:
بر امر ونهی گوهر طبع عزیز تو
در آتش سیاست صافی عیار باد.
مسعودسعد.
، مسلّم بودن. مسخر بودن: و هوشنگ در پادشاهی فرمان حق یافت و بعد از وی ملک به طهمورث رسید پس از چهل سال پادشاهی همه جهان او را صافی بود. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 28)
بر امر ونهی گوهر طبع عزیز تو
در آتش سیاست صافی عیار باد.
مسعودسعد.
، مسلّم بودن. مسخر بودن: و هوشنگ در پادشاهی فرمان حق یافت و بعد از وی ملک به طهمورث رسید پس از چهل سال پادشاهی همه جهان او را صافی بود. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 28)
یاری دادن، یاری کردن در مزارع
